معنی جامه ابریشم

تعبیر خواب

ابریشم

ابریشم در خواب چون بیند، دلیل است بر منفعت. اگر زرد بود، دلیل بیماری بود، دیدن ابریشم پخته در خواب بهتر از خام بود. اگر بیند که ابریشم او ضایع شد، دلیل زیان بود. اگر ابریشم سفید بیند، دلیل است بر منفعت و دیدن جامه ابریشم به خواب، مردان را دلیل کراهت بود و زان را نیکو. - محمد بن سیرین


جامه

اگر بیند جامه مهتری پوشیده است، اگر اهل آن جامه بود، دلیل که کارش قوی شود، اگر بیند جامه وزیری پوشیده است، دلیل که مال بسیار یابد، اما از خلق ملامتش است. اگر بیند جامه حاجبی پوشیده است، دلیل که از عطای بزرگان محروم ماند. اگر بیند جوانی جامه عوانی پوشیده است، دلیل که کسی او یاری دهد به عطا رسانیدن به وی. اگر بیند که جامه جلادی پوشیده است، دلیل است که منفعت یابد. اگر بیند جامه صاحب پوشیده است، دلیل که با امانت و زبان آور شود و به مهمات ساختن خلق مشغول شود. اگر بیند که جامه صوفیان پوشیده است، دلیل که دین او زیاده شود. اگر بیند جامه زاهدان پوشیده است، دلیل که با امانت است. اگر بیند جامه بزرگان پوشیده است، دلیل که کار و کسب دنیائی او نیکو شود. اگر بیند جامه اهل صلاح داشت، دلیل که کار دینش به صلاح آید. اگر بیند جامه اهل فساد پوشیده است، دلیل که او را از اهل فساد غم و اندوه رسد. اگر بیند جامه مزد و کارکن داشت، دلیل است که متفکر و رنجور شود. اگر دید جامه طبیبان داشت، دلیل که کارش نیکو شود و در میان مردمان مشهور شود. اگر بیند جامه جهودان داشت، دلیل که به مکر و حیله کسی را هلاک کند و سرانجام کارش بد است. اگر بیند جامه ترسایان داشت، دلیل که کاری کند که به سبب آن از دوست و دشمن ایمن نباشد. اگر دید جامه کشیشی داشت، دلیل که صاحب بدعت بود و میلش به فکر ضلالت است. اگر بیند جامه مغان داشت، دلیل که میلش به جانب بددینان و جاهلان است. اگر بیند جامه مرتدی پوشیده داشت، دلیل که کسی عطائی بدو دهد و بازستاند. اگر بیند که جامه بت پرستی است، دلیل که به خدمت پادشاه مشغول گردد یا خدمت مهتری. اگر بیند جامه زنی پوشیده است، دلیل که از مهتر خویش دور شود. اگر بیند جامه مردمان زندانی پوشیده داشت، دلیل که به سبب کاری غمگین و مستمند شود. اگر بیند جامه حمالی پوشیده داشت، دلیل که امانت گذار شود و انگشت نمای شود. اگر بیند جامه گورکنی داشت، دلیل که به خدمت مردی سفله دون همت مشغول شود. اگر بنید جامه کشیشان پوشیده است، دلیل که از کسی مصلح روزی حلال خواهد. اگر بیند که جامه قصابی داشت، دلیل که وی را زیانی و اندوهی رسد. اگر بیند جامه باشکوهی پوشیده داشت، دلیل که با زن صحبت دارد به راست. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر بیند جامه شسته بود و پوشیده، دلیل که تائب شود. اگر بیند جامه چرکین داشت، درویش شود. اگر بیند جامه رنگین داشت، اگر زن است، یا سپاهی است، او را نیک است. اگر بیند جامه با شکوه داشت، دلیل که او را منکری پدید آید. - جابر مغربی

جامه در خواب، کسب و کار مرد باشد. اگر جامه خود را نیکو بیند، دلیل که کسب و کار او نیکو شود. اگر جامه بد بیند، دلیل که کسب و کارش بد شود. اگر پادشاه در خواب جامه خود سیاه بیند، دلیل بر نیکوئی حال او است. اگر رعیت جامه خود سیاه بیند، دلیل بر غم و اندوه است و جامه زرد درخواب، بیماری است و جامه سرخ در خواب، خرمی است و توفیق و طاعت، دلیل بر این که جامه سبز حله بهشتیان است، آن نیز خوب است. و جامه سفید شسته، ساختگی کار مردم است و جامه کبود، دلیل بر مضرت است و جامه سوخته، دلیل زنان است از سبب پادشاه و جامه دریده، دلیل ظاهر شدن راز است و جامه پشمین و نمدین و پلاس، جمله دلیل که مال و خواسته او را حاصل شود و جامع مرقع، دلیل بر درویشی و تنگدستی است و جامه چرکین از هر نوع که باشد، دلیل بر اندوه و غم است و جامه کاغذی، دلیل بر ملامت و شناعت کند و جامه که از پوست چهارپایان است، دلیل بر خیر و منفعت است که بدو رسد جهمه بی درز به شکل کفن، دلیل که شغلهای وی در دین تمام شود و عرش به آخر رسیده باشد. اگر بیند پوست خر پوشیده است، دلیل که عز وجاه یابد. - حضرت دانیال

دیدن جامه نو در خواب بر چهار وجه است. اول: زن. دوم: پادشاه. سوم: مال. چهارم: خیر و منفعت. و هم او گوید اگر کسی بیند جامه خود را به مقراض ببرید، دلیل که چیزی به او رسد. اگر بیند دزدان جامه او را بیرون کردند، دلیل که فساد در میان زنان وی افتد. - امام جعفر صادق علیه السلام

لغت نامه دهخدا

ابریشم

ابریشم. [اَ ش َ] (اِ) خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم: و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم).
کمندی ز ابریشم و چرم شیر
یکی تیغ درخورد گرد دلیر.
فردوسی.
همچنان باشم ترا من که تو باشی مر مرا
گر همی دیبات باید جز که ابریشم متن.
ناصرخسرو.
|| تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند: وَتَر؛ ابریشم رباب و چنگ. (مقدمهالادب زمخشری). || مطلق سازهای زه دار:
سمن عارضان پیش خسرو بپای
به آواز ابریشم و بانگ نای...
فردوسی ؟
من غلام مطربم کابریشم خوش میزند.
حافظ؟
- ابریشم خام، خامه. دمقس.
|| دستان ِ ساز. پرده ٔ ساز:
سر فریاد نداریم پگاه است هنوز
یک دو ابریشم شایدکه فروتر گیرند.
سیدحسن غزنوی.
- ابریشم زدن، نواختن، زدن یکی از رود جامگان را.
- کرم ابریشم، کرم قز. کرم پیله. دودالقز.
و نیز گفته اند ابریشم نوعی از سازهای نواختنی است و بدین شعر تمثل کرده اند:
بَابریشم و عود وچنگ و طنبور
در بزم تو باد زهره مزدور.
و ظاهراً بر اساسی نیست.
- ابریشم مقرض، ابریشم که با مقراض سخت ریزه کرده و در معاجین آمیختندی فربهی و قوت و نیز رفع خفقان را.
- ابریشم هفت رنگ، تارهای ابریشم است به هفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند.
- مثل ابریشم، سخت باریک، چنانکه رشته ٔ طعام و رشته ٔ پالوده و مانند آن.

فرهنگ فارسی هوشیار

ابریشم

(اسم) ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز ء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب

نام های ایرانی

ابریشم

دخترانه، تاری بسیار محکم، نازک، و درخشان که کرم ابریشم به دور خود می تند، حریر (نگارش کردی: ههورشم)

دخترانه، حریر، تاری بسیار محکم، نازک، و درخشان که کرم ابریشم به دور خود می تند، گلی به صورت رشته هایباریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید

فرهنگ عمید

ابریشم

تاری بسیارنازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می‌شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می‌رود،
(موسیقی) [قدیمی] تار سازهایی مانند رباب و چنگ،
(موسیقی) [قدیمی] هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته می‌شود،
(موسیقی) [قدیمی] نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست،
* ابریشم ‌طرب: [قدیمی] تار ساز، زه،

فرهنگ معین

ابریشم

رشته های بسیار نازکی که از پیله کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند، سازهای زه دار، درختی از دسته گل ابریشم ها جزء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس) موجود است. [خوانش: (اَ شَ یا شُ) [په.] (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابریشم

بریشم، پرند، پرنیان، پیله، حریر، تاره، زه، ساز، بریشم‌نواز، دستان‌ساز، نوازنده، درخت‌ابریشم، شب‌خسب

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

جامه ابریشم

602

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری